نیازمندیم به مردانه مردی، صادقانه عشقی، به شانه‌ ای که اعتماد انگیزد استواریش

پس؛ در ویترین قفل و چفت دار به امانت نسپاریم اش

در زَرورَق نوستالژیِ دل خوش کُنک نپیچانیم اش

در پرنیانِ نرم و دست نایافتنیِ اسطوره نخوابانیم اش

غیرمسئولانه و تنزه طلبانه، متعلق به دورانی که ”گذشته“ نخوانیم اش

از ”گذشته“ برغم تحول سرمشق می‌توان هر آن عاریه گرفت؛ رسوب اش، عصاره اش

غیر از این، خود محروم می‌کنیم از گذشته و میراث اش، از انسان ماقبل و رمز و رازش.


هدی صابر، شب ۴ بهمن ۸۲